فهرست مطالب
اگر به دنبال بهترین انتخاب از نقل قول های آلن واتس هستید، پس این پست را دوست خواهید داشت.
من شخصاً اینترنت را جست و جو کرده و 50 عاقلانه ترین و قدرتمندترین نقل قول های او را پیدا کرده ام.
و میتوانید فهرست را فیلتر کنید تا موضوعاتی را که بیشتر به آن علاقه دارید بیابید.
آنها را بررسی کنید:
درباره رنج
«انسان فقط به این دلیل رنج میبرد او آنچه را خدایان برای سرگرمی ساخته اند جدی می گیرد."
"بدن شما با دانستن نام آنها سموم را از بین نمی برد. تلاش برای کنترل ترس یا افسردگی یا بی حوصلگی با نام بردن از آنها، توسل به خرافه اعتماد به نفرین و دشنام است. فهمیدن اینکه چرا این کار نمی کند بسیار آسان است. بدیهی است که ما سعی می کنیم ترس را بشناسیم، نام ببریم و تعریف کنیم تا آن را «عینی» کنیم، یعنی از «من» جدا کنیم.
در ذهن
«آب گل آلود است. بهتر است آن را به حال خود رها کنید.»
در لحظه حاضر
«این راز واقعی زندگی است – درگیر بودن کامل با کاری که در اینجا و اکنون انجام می دهید. و به جای اینکه آن را کار بنامید، متوجه شوید که آن بازی است."
"هنر زیستن... نه از یک سو بی توجهی است و نه از سوی دیگر چسبیدن ترسناک به گذشته. این عبارت است از حساس بودن به هر لحظه، در نظر گرفتن آن به عنوان کاملاً جدید و منحصر به فرد، داشتن ذهن باز و کاملاً پذیرا. که به اصطلاح لحظه حال به عنوان هیچ احساس می شوددر ذهن ما اینها نمادهای بسیار مفیدی هستند، تمام تمدن ها به آنها بستگی دارد، اما مانند همه چیزهای خوب معایب خود را دارند و عیب اصلی نمادها این است که ما آنها را با واقعیت اشتباه می گیریم، همانطور که پول را با ثروت واقعی اشتباه می گیریم.
درباره هدف زندگی
"هیچ کس تصور نمی کند که قرار است یک سمفونی با پیش رفتن بهبود یابد یا اینکه هدف از نواختن رسیدن به فینال باشد. نکته موسیقی در هر لحظه از نواختن و گوش دادن به آن کشف می شود. من احساس میکنم که در بخش بزرگتری از زندگیمان هم همینطور است، و اگر ما بیرویه در بهبود آنها غرق شویم، ممکن است بهکلی فراموش کنیم که آنها را زندگی کنیم.»
«این دور باطل است: اگر احساس میکنید جدا از زندگی ارگانیک خود، احساس می کنید برای زنده ماندن رانده می شوید. بنابراین بقا - ادامه زندگی - به یک وظیفه و همچنین یک کشش تبدیل می شود زیرا شما کاملاً با آن نیستید. چون کاملاً انتظارات را برآورده نمی کند، شما همچنان امیدوار هستید که این کار را انجام دهد، ولع زمان بیشتری داشته باشید، بیشتر احساس انگیزه کنید که ادامه دهید."
همچنین ببینید: 15 نشانه قطعی که او درباره شما خیال پردازی می کنددرباره باور
باور... اصرار بر این است که حقیقت همان چیزی است که فرد میخواهد یا (خواهد یا) میخواهد باشد... ایمان، گشایش بدون قید و شرط ذهن به سوی حقیقت است، هر چه که باشد. ایمان هیچ پیش فرضی ندارد; این یک فرو رفتن در ناشناخته است. ایمان میچسبد، اما ایمان بیایید برویم... ایمان فضیلت اساسی علم است، و به همین ترتیب هر دینی که خود-خود نیست.فریب."
"باور میچسبد، اما ایمان رها میشود."
در سفر
"سفر، زنده بودن است، اما رسیدن به جایی، مرده است، زیرا همانطور که ضرب المثل خودمان می گوید: "خوب سفر کردن بهتر از رسیدن است."
اما یک خط موی بینهایت کوچک بین گذشته ای کاملاً مسبب و آینده ای بسیار مهم. ما هیچ هدیه ای نداریم آگاهی ما تقریباً به طور کامل درگیر حافظه و انتظار است. ما نمی دانیم که هرگز تجربه دیگری جز تجربه فعلی وجود نداشته، نیست و نخواهد بود. بنابراین ما با واقعیت ارتباط نداریم. ما جهان را که در مورد آن صحبت، توصیف و اندازهگیری میشود با جهانی که در واقع هست اشتباه میگیریم. ما از شیفتگی ابزارهای مفید اسامی و اعداد، نمادها، نشانهها، مفاهیم و ایدهها رنج میبریم."
"من متوجه شده ام که گذشته و آینده توهمات واقعی هستند، که آنها در زمان حال وجود دارند، چیزی که هست و هر چیزی که هست."
"...فردا و برنامه ها زیرا فردا هیچ اهمیتی نمی تواند داشته باشد مگر اینکه در تماس کامل با واقعیت حال باشید، زیرا در زمان حال و تنها در حال زندگی می کنید.
«ذن رهایی از زمان است. . زیرا اگر چشمانمان را باز کنیم و به وضوح ببینیم، آشکار میشود که زمانی جز این لحظه وجود ندارد و گذشته و آینده انتزاعیهایی بدون هیچ واقعیت عینی هستند.
تصور سرزنش گذشته برای هر نوع موقعیتی که در آن قرار داریم و فکر خود را معکوس می کنیم و می بینیم که گذشته همیشه به شکلی برمی گردد.حال حاضر این اکنون نقطه خلاق زندگی است. بنابراین می بینید که ایده بخشیدن کسی است، با این کار معنای گذشته را تغییر می دهید... همچنین جریان موسیقی را تماشا کنید. ملودی که بیان می شود با نت هایی که بعداً می آیند تغییر می کند. درست مثل معنی یک جمله…شما تا بعد صبر می کنید تا بفهمید جمله به چه معناست...حال همیشه گذشته را تغییر می دهد. یک حقه است هیچ فایده ای برای برنامه ریزی برای آینده ای که هرگز نتوانید از آن لذت ببرید، وجود ندارد. وقتی برنامههایتان به بلوغ رسید، همچنان برای آینده دیگری زندگی خواهید کرد. شما هرگز، هرگز نمی توانید با رضایت کامل بنشینید و بگویید: "الان، من رسیدم!" تمام تحصیلات شما را از این ظرفیت محروم کرده است، زیرا به جای اینکه به شما نشان دهد چگونه اکنون زنده باشید، شما را برای آینده آماده می کرد.
درباره معنای زندگی
"معنا زندگی فقط برای زنده بودن است خیلی ساده و واضح و خیلی ساده است. و با این حال، همه با وحشت شدید به اطراف می شتابند، گویی که لازم است به چیزی فراتر از خودشان دست یابند."
درباره ایمان
"ایمان داشتن این است که خود را به آب اعتماد کنید. وقتی شنا میکنید، آب را نمیگیرید، زیرا اگر شنا کنید غرق میشوید و غرق میشوید. در عوض آرام میشوید و شناور میشوید."
سخنان حکمت برای هنرمندان مشتاق
"توصیه؟ من توصیه ای ندارم دست از آرزو کردن وشروع به نوشتن کنید اگر در حال نوشتن هستید، یک نویسنده هستید. جوری بنویس که انگار تو محکوم به اعدام لعنتی هستی و فرماندار خارج از کشور است و فرصتی برای عفو وجود ندارد. طوری بنویس که انگار به لبه صخره چسبیدهای، بند انگشتهای سفید، در آخرین نفست، و فقط یک حرف آخر برای گفتن داری، مثل اینکه پرندهای هستی که بر فراز ما پرواز میکند و میتوانی همه چیز را ببینی، و لطفا برای رضای خدا چیزی به ما بگو که ما را از دست خودمان نجات دهد. نفس عمیقی بکش و عمیق ترین و تاریک ترین رازت را به ما بگو، تا بتوانیم پیشانی خود را پاک کنیم و بدانیم که تنها نیستیم. طوری بنویس که انگار پیامی از طرف پادشاه داری. یا نکن. چه کسی می داند، شاید شما یکی از افراد خوش شانسی باشید که مجبور نیستید. بی جان."
"تنها راه برای فهمیدن تغییر این است که در آن غوطه ور شوید، با آن حرکت کنید و به رقص بپیوندید."
"من و شما همه به همان اندازه پیوسته هستیم. با جهان فیزیکی به عنوان موجی پیوسته با اقیانوس."
زندگی سفت و شکننده است."
"بدون تولد و مرگ، و بدون دگرگونی همیشگی همه اشکال زندگی، جهان ساکن، بدون ریتم، بدون رقص و مومیایی خواهد بود." 2>درباره عشق
هرگز تظاهر به عشقی نکنید که واقعاً آن را احساس نمی کنید،زیرا عشق مال ما نیست که فرمان دهیم.
درباره شما
«آنچه که من واقعاً می گویم این است که شما نیازی به انجام کاری ندارید، زیرا اگر خود را در راه درست ببینید، شما همگی به اندازه درختان، ابرها، الگوهای موجود در آب جاری، سوسو زدن آتش، آرایش ستاره ها و شکل کهکشان، پدیده های خارق العاده ای از طبیعت هستند. همه شما دقیقاً همینطور هستید و اصلاً هیچ مشکلی برای شما وجود ندارد."
"تلاش برای تعریف کردن خود مانند تلاش برای گاز گرفتن دندان های خود است."
داستان های مرتبط از Hackspirit:
"اما من به شما می گویم که گوشه نشینان چه چیزی را درک می کنند. اگر به جنگلی دور و دور بروید و خیلی ساکت شوید، متوجه خواهید شد که با همه چیز در ارتباط هستید."
"منبع همه نور در چشم است."
"شما دیده اید که جهان در ریشه یک توهم جادویی و یک بازی افسانه ای است، و هیچ
"شما" جداگانه ای وجود ندارد که چیزی از آن به دست آورید، انگار زندگی بانکی است که باید دزدیده شود.
تنها "شما" واقعی آن است که می آید و می رود، تجلی می کند و بیرون می کشد
خود را برای همیشه در و مانند هر موجود آگاه. زیرا "تو"
جهان است که از میلیاردها دیدگاه به خود نگاه می کند، نقاطی که
می آیند و می روند تا دید برای همیشه جدید باشد."
" شما آن چیز وسیعی هستید که با تلسکوپ های بزرگ دور و دور می بینید."
"به طور طبیعی، برای کسی که هویت خود را در چیزی غیر از کامل خود می یابد.ارگانیسم کمتر از نصف انسان است. او از مشارکت کامل در طبیعت بریده شده است. او به جای جسم بودن، «بدن» دارد. او بهجای زندگی و عشق ورزیدن، غریزهای برای بقا و همنشینی دارد."
درباره فناوری
"تکنولوژی تنها در دستان افرادی مخرب است که نمیدانند که یکی هستند و یکی هستند. فرآیندی مشابه جهان است."
"انسان آرزوی حکومت بر طبیعت را دارد، اما هر چه بیشتر بوم شناسی را مطالعه کنیم، صحبت از هر یک از ویژگی های یک ارگانیسم یا از
یک میدان ارگانیسم/محیط زیست، به عنوان حاکم یا حاکم بر دیگران." ما مانند برگ های درخت از آن بیرون می آییم."
"تنها کلمات و قراردادها می توانند ما را از چیزی کاملاً غیرقابل تعریف که همه چیز است جدا کنند."
همچنین ببینید: آیا باید به او پیامک نزنم؟ 20 نکته کلیدی که باید در نظر بگیرید"هیچ کس به طور خطرناکی دیوانه نیست." از کسی که همیشه عاقل است: او مانند یک پل فولادی بدون انعطاف است، و نظم زندگی او سخت و شکننده است. سیب تولید می کند و ما آن را درخت سیب می نامیم زیرا درخت «سیب» است. این کاری است که انجام می دهد. خوب، حالا اینجا یک منظومه شمسی در داخل یک کهکشان است، و یکی از ویژگی های این منظومه شمسی این است که حداقل در سیاره زمین، مردم چیز هستند! درست به همان شکلی که سیب درختی سیب است!جهان باید کوچکتر و کوچکتر شود تا از تحقیقات فرار کند. درست همانطور که وقتی تلسکوپ ها بیشتر و بیشتر قدرتمند می شوند، کهکشان ها باید عقب نشینی کنند تا از تلسکوپ ها دور شوند. زیرا آنچه در تمام این تحقیقات اتفاق می افتد این است: جهان از طریق ما و از طریق چشم و حواس ما به خود می نگرد. و وقتی سعی می کنید بچرخید تا سر خود را ببینید، چه اتفاقی می افتد؟ فرار می کند. شما نمی توانید به آن دست پیدا کنید. این اصل است. شانکارا آن را به زیبایی در تفسیر کنوپانیشاد توضیح میدهد، جایی که میگوید «آنچه که داناست، پایه همه دانشها، هرگز خود موضوع معرفت نیست». کشف (در اواخر دهه 1990) از شتاب انبساط جهان. به عنوان سؤالاتی که به روشی اشتباه پرسیده می شوند.
درباره تصمیم گیری ها
«ما احساس می کنیم که اعمال ما زمانی که از تصمیمی پیروی می کنند داوطلبانه هستند و زمانی که بدون تصمیم اتفاق می افتند غیرارادی هستند. اما اگر تصمیمی به خودی خود داوطلبانه بود، هر تصمیمی باید قبل از تصمیم گیری باشد - یک پسرفت بی نهایت که خوشبختانه رخ نمی دهد. به اندازه کافی عجیب، اگر مجبور بودیم تصمیم بگیریم، در تصمیم گیری آزاد نخواهیم بود"
در مورد لذت بردن از زندگی
"زیرا اگر بدانید چه چیزی داریدمی خواهید، و از آن راضی خواهید بود، می توان به شما اعتماد کرد. اما اگر نمی دانید، خواسته های شما بی حد و حصر است و هیچ کس نمی تواند بگوید چگونه با شما رفتار کند. هیچ چیز فردی را که قادر به لذت بردن نیست راضی نمی کند.»
درباره مسئله انسانی
«پس مشکل انسان این است: برای هر افزایش آگاهی باید بهایی پرداخت. ما نمی توانیم نسبت به لذت حساس تر باشیم بدون اینکه نسبت به درد حساس تر باشیم. با یادآوری گذشته می توانیم برای آینده برنامه ریزی کنیم. اما توانایی برنامه ریزی برای آینده با "توانایی" ترس از درد و ترس از ناشناخته جبران می شود. علاوه بر این، رشد یک حس حاد از گذشته و آینده به ما یک حس ضعیف مربوط به حال را می دهد. به عبارت دیگر، به نظر میرسد که ما به نقطهای میرسیم که مزایای هوشیاری بر معایب آن غلبه میکند، جایی که حساسیت شدید ما را ناسازگار میسازد."
درباره من
سموم را با دانستن نام آنها از بین ببرید. تلاش برای کنترل ترس یا افسردگی یا بی حوصلگی با نام بردن از آنها، توسل به خرافه اعتماد به نفرین و دشنام است. فهمیدن اینکه چرا این کار نمی کند بسیار آسان است. بدیهی است که ما سعی می کنیم ترس را بشناسیم، نام ببریم و تعریف کنیم تا آن را «عینی» کنیم، یعنی از «من» جدا کنیم.
درباره دانش
«مرد جوانی بود. هر چند که گفت، به نظر می رسد که من می دانم که می دانم، اما چیزی که دوست دارم ببینم من است که من را می شناسد وقتی می دانم که منبدانید که من می دانم.»
درباره رها کردن
«اما شما نمی توانید زندگی و اسرار آن را تا زمانی که سعی کنید آن را درک کنید، درک کنید. در واقع، شما نمی توانید آن را درک کنید، همانطور که نمی توانید با یک رودخانه در سطل راه بروید. اگر بخواهید آب روان را در سطل بگیرید، واضح است که آن را درک نمی کنید و همیشه ناامید خواهید شد، زیرا در سطل آب نمی رود. برای «داشتن» آب روان باید آن را رها کنید و بگذارید جاری شود." توسط کسانی که دوست دارند هیچ کار عشقی از روی گناه، ترس، یا توخالی قلب شکوفا نخواهد شد، همانطور که هیچ برنامه معتبری برای آینده نمیتواند توسط کسانی که اکنون ظرفیت زندگی کردن ندارند، انجام دهند.»
درباره مراقبه
«هنگامی که می رقصیم، خود سفر نقطه اصلی است، همانطور که وقتی موسیقی می نوازیم خود نواختن نقطه اصلی است. و دقیقاً همین موضوع در مدیتیشن نیز صادق است. مدیتیشن کشف این است که نقطه زندگی همیشه در همان لحظه به دست می آید."
"هنر مراقبه راهی برای تماس با واقعیت است و دلیل آن این است که اکثر افراد متمدن با واقعیت ارتباطی ندارند زیرا وقتی درباره آن فکر می کنند و درباره آن صحبت می کنند و آن را توصیف می کنند، جهان را با جهان اشتباه می گیرند. زیرا از یک طرف دنیای واقعی وجود دارد و از طرف دیگر یک سیستم کامل از نمادها در مورد آن جهانی که ما داریم وجود دارد.