فهرست مطالب
زمانی که 47 ساله بودم، کسب و کارم شکست خورد.
همچنین ببینید: آیا دوستی با یک سابق می تواند به یک رابطه بازگردد؟سال بعد، ازدواج من نیز شکست خورد، به شکلی وحشیانه که هرگز انتظارش را نداشتم شکست خورد و سوخت. در همان زمان، رابطه من با سه بچه بزرگم به هم خورد.
من اعتقادم را به معنویت و هر هدف واقعی در زندگی از دست دادم، بیشتر به دلیل همین موانعی که بر سر راهم قرار داشت. من به یک نوع پستی رسیدم که هرگز فکرش را نمی کردم.
احساس می کردم قربانی، کوچک و جا مانده بودم. این احساس وجود داشت که به ناعادلانه برای همه چیز سرزنش شده ام و با مجازات های تصادفی که هرگز نگرفته بودم مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم.
بازگشت از آن سخت بود و به فداکاری های زیادی نیاز داشت.
اما اکنون در سن 53 سالگی، می توانم ببینم که همه چیز ارزشش را داشت.
این چیزی است که من برای شروع دوباره انجام دادم.
1) آنچه باقی مانده را نجات دهید
در اواخر دهه 40م، کسب و کارم، همسرم و وفاداری فرزندانم را از دست دادم.
موج شوک حداقل برای چند سال موج می زد، اما در حدود 49 سالگی شروع به تکان دادن کردم. مثل اینکه از یک رویای بد بیدار می شوم.
سپس شروع به نگاه کردن به اطراف کردم تا ببینم چه چیزی باقی مانده است.
به طور خاص:
- من هنوز زنده بودم، نفس کشیدن و نسبتاً سالم
- من صاحب افتخار یک آپارتمان متوسط در یک شهر بزرگ بودم
- من به اندازه کافی درآمد داشتم که بتوانم به غذا خوردن ادامه دهم و وسایل اولیه ام از جمله اینترنت، تلفن همراه و مراقبت های بهداشتی
- من یک کیت طبل داشتم که دوست داشتم وقتی همسایه ها در خانه نبودند آن را بکوبم
- منشخصی نگه داشتن آن.
برخی افراد واقعاً با من ناعادلانه رفتار کردند و به من آسیب رساندند، اما به جای اینکه هر اشتباهی را ثبت کنم، از آن ناامیدی و ناراحتی برای روی آوردن به اهدافم استفاده کردم.
11 ) تمرین باعث عالی می شود
همانطور که قبلاً اشاره کردم، هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که من روی آنها کار می کنم.
اما با زندگی یک روز در یک زمان، پیشرفت خوبی دارم.
حقیقت این است که از دست دادن همه چیز در 50 سالگی یک زنگ بیدارباش واقعی برای من بود.
تقریباً همه چیزهایی که اتفاق افتاد ناعادلانه بود و من واقعاً شاهد آمدن بیشتر آن نبودم. اما در عین حال، من را از زندگی با خلبان خودکار باز داشت.
من همیشه خاطرات بزرگ شدن فرزندانم و بهترین لحظات ازدواجم را گرامی خواهم داشت.
در عین حال. زمان، می توانم ببینم که چگونه بسیاری از زندگی چیزی بود که برایم بدیهی تلقی می شد.
من دیگر آن اشتباه را مرتکب نمی شوم.
زندگی کامل جدید من…
اکنون که دستور بازگشت خود را با شما به اشتراک گذاشتهام، حدس میزنم در مورد زندگی کامل جدید من فکر میکنید.
من از ناامید کردن شما متنفرم، اما به هیچ وجه زندگی کاملی ندارم.
من گاهی اوقات دوست دخترم را ناامید میکنم، من با وزنم دست و پنجه نرم میکنم و بچههایم هنوز با من مشکلات اساسی دارند و تقریباً آنقدر که من میخواهم با من تماس نمیگیرند.
چیست. من این را دارم:
من متقاعد شدهام که زندگی ارزش زیستن دارد و دوست دارم زنده باشم.
من شغل جدیدی دارم که مرا مشغول میکند و به من اجازه میدهد به مردم کمک کنم. یک راه منلذت ببرید.
و من دیگر احساس نمی کنم قربانی زندگی هستم. من با همه احساس همبستگی می کنم، همه ما که بدون تقصیر خودمان مورد لگد قرار گرفته ایم، اما احساس می کنم قربانی خاصی نیستم.
من فقط یکی از شما هستم، و در 53 سالگی امیدوارم سالهای زیادی باقی بماند. زمان گرانبها است و زندگی یک ماجراجویی بزرگ است!
دوستان من به حمل و نقل کامیون ادامه دهید.
ماشینی داشتید که قدیمی بود اما هنوز اکثراً قابل اعتماد بود و لاستیکهایش هنوز کاملاً کچل نشده بودند.
آیا میخواهم بگویم که اساساً همه چیز خوب بود یا اینکه سرشار از قدردانی بودم؟ مطلقاً نه.
همچنین ببینید: 17 نشانه واضح که نشان می دهد با یک مرد بالغ قرار می گیریدمن هنوز عصبانی بودم و آپارتمانم شبیه یک منطقه فاجعه بود، با کاسه های نیمه خورده غلات پوشیده شده مانند آثار باستانی دوره پارینه سنگی.
اما من این کار را نکرده بودم. همه چیز را از دست دادم و من هنوز زنده بودم.
این یک شروع است...
2) از دست دادن خود استفاده کنید
دومین کاری که توصیه می کنم اگر در 50 سالگی همه چیز را از دست داده اید انجام دهید. به دنبال این هستید که چگونه از نو شروع کنید، این است که از ضرر خود استفاده کنید.
منظور من از آن این است که پاک کردن را بردارید و از آن به عنوان شروعی تازه به جای پایان همه چیز استفاده کنید.
دلایل زیادی وجود داشت که چرا میتوانستم از کار بیفتم، با این واقعیت شروع میشد که یک تجارت سودآور که قبلاً زندگیام را وقف آن کرده بودم، اکنون کاملاً از بین رفته بود.
در همان زمان، من هم داشتم. فرصتی برای کشف بسیاری از چیزهای زندگی که قبلا هرگز انجام نداده بودم و اینکه ببینم واقعا چقدر سخت بودم.
با از دست دادن تقریباً همه چیزهایی که در 50 سالگی دستاوردها و پایه های زندگی من بود، دو مورد اساسی داشتم. گزینه ها:
- تسلیم شوید و قربانی منفعل زندگی در انتظار مرگ شوید
- ضربه را قبول کنید و همچنان راهی برای زندگی و مبارزه پیدا کنید
هر گزینه دیگری واقعاً یک نوع از آن دو بود.
خدا را شکر که گزینه دو را انتخاب کردمچون خیلی نزدیک بود که برای مدتی در گزینه یک غرق شوم.
به جای اینکه بگذاریم باخت به نقطه بی بازگشت و بی امیدی تبدیل شود، بگذار این ویرانی باشد که راه را برای چیزی هموار کند. جدید.
ناامیدی را که از آن رنج می برید پایان ضروری یک فصل قدیمی و آغاز فصل جدید تصور کنید.
شاید باور نکنید، و ممکن است مثل مزخرف به نظر برسد اما فقط با ترک بخش کوچکی از ذهن خود شروع کنید که می گوید "چه می شود اگر این می تواند شروع چیز جدیدی باشد..."
3) یک برنامه زندگی تنظیم کنید
بخشی از تبدیل این جنون میانسالی در یک شروع جدید، برنامه ریزی برای زندگی انجام می شود.
چند سال در مقابل آن مقاومت کردم. پس از شکست کسبوکارم و انجام کارهای اولیه، در یک فروشگاه رفاه مشغول به کار شدم.
سپس به منابع آنلاینی برخوردم که واقعاً به من کمک کرد تا برنامهریزی زندگیام را دقیقتر و اختصاصیتر کنم.
من به شدت ژورنال Life را که توسط مربی و معلم بسیار موفق زندگی Jeanette Brown ایجاد شده است، توصیه می کنم.
می بینید، قدرت اراده تنها ما را تا آنجا پیش می برد… کلید تبدیل زندگی شما به چیزی که خودتان هستید به پشتکار، تغییر در طرز فکر و هدف گذاری موثر علاقه مند و مشتاق هستید.
و در حالی که ممکن است انجام آن کار بزرگی به نظر برسد، به لطف راهنمایی ژانت، انجام آن آسان تر از من بوده است. تا به حال تصور کرده اید.
برای اطلاعات بیشتر در مورد زندگی اینجا را کلیک کنیدمجله.
اکنون، ممکن است تعجب کنید که چه چیزی دوره Jeanette را از سایر برنامه های توسعه شخصی متفاوت می کند.
همه به یک چیز خلاصه می شود:
Jeanette isn او علاقه مند است که مربی زندگی کسی باشد.
در عوض، او از شما می خواهد که در ایجاد زندگی که همیشه آرزوی داشتن آن را داشتید، افسار را به دست بگیرید.
بنابراین، اگر آماده توقف هستید رویاپردازی کنید و بهترین زندگی خود را شروع کنید، زندگی ای که بر اساس شرایط شما ایجاد شده است، زندگی که شما را برآورده می کند و راضی می کند، در بررسی Life Journal دریغ نکنید.
این یک بار دیگر پیوند است.
4) طرز فکر خود را تغییر دهید
من به قانون جذب و فوق العاده مثبت بودن که زندگی شما را تغییر می دهد یا هر چیز دیگری اعتقادی ندارم.
به نظر من، این یک مزخرف احساس خوبی است.
با این حال، من معتقدم که طرز فکر قدرتمند است و چیزی که روی آن تمرکز میکنید تفاوت بزرگی ایجاد میکند.
این کمتر به خوشبین بودن یا مثبت بودن مربوط میشود تا انتخاب چیزی که روی آن تمرکز میکنید.
من سالها روی کسبوکارم تمرکز کردهام، اما روابط خانوادگیام را از دست دادهام و از قضا، تغییر بزرگی در صنعتم که در نهایت شرکتم را دفن کرد، از دست دادهام.
جایی که میگذارید توجه مهم است، پس عاقلانه از آن استفاده کنید.
توجه شما محدود است، اما به شما تعلق دارد: چرا اجازه دهید آن را تلف کرده و با چیزهایی که بی اهمیت هستند یا وقت شما را تلف می کنند، تلف شود؟
در عوض ، توجه و انرژی خود را به جایی که می خواهید منتقل کنیدباشد.
بیش از یک سال پس از شروع فروپاشی زندگی ام، من درگیر خودسوزی و ذهنیت قربانی بودم.
سپس شروع به تغییر آن به جزئیات کردم. چگونه می توانم از نظر مالی، در حرفه، در زندگی عاشقانه، در روابطم با دو پسر بالغم بازسازی کنم.
این تغییر در طرز فکر، تمرکز بیشتر بر روی چیزهای مفید بود، نه فقط به خاطر داشتن روحیه خوب. یا چیز احمقانه ای مانند آن.
5) صبر را تمرین کنید
من طرفدار انتظار برای انجام زندگی نیستم. اما وقتی زندگی شما در میانسالی از هم می پاشد، به درجه خاصی از صبر نیاز دارید.
اینطور نیست که من بعد از یک یا دو سال یک نگرش گونگ هو پیدا کردم و سپس شروع کردم به زدن خانه و گذاشتن همه چیز در گذشته.
من هنوز با عواقب مالی طلاقم دست و پنجه نرم می کنم.
شغل فعلی من هنوز کامل نیست.
و مشکلات با فرزندانم همچنان ادامه دارد. من را آزار می دهد.
به همین دلیل است که اگر می خواهید از نو شروع کنید باید صبور باشید. انتظار معجزه نداشته باشید و انتظار نداشته باشید که چیزی فقط به صورت جادویی انجام شود زیرا باید انجام شود.
این کار زمان بر است و عالی نخواهد بود (که بعداً به آن خواهم پرداخت).
6) بازی مقایسه را رها کنید
در تمام زندگی من یک خودآغاز بودم که زیاد به اطرافیانش نگاه نکرد و مقایسه کرد.
اما وقتی همه چیز در اطراف من در میانسالی شروع به از هم پاشیدن کرد. من به یک چهره واقعی تبدیل شدم - لو و شروع به خراش دادن گردنم کردمتا ببینم دیگران چه کار می کنند.
دوستان و همکلاسی های قدیمی من شرکت های Fortune 500 را اداره می کردند.
دوست صمیمی من دیو همسر و خانواده ای داشت که او را دوست داشت.
فکر میکردم چه چیزهای بهتری برایشان پیش میآید، احساس وحشتناکی میکردم: چه کار کرده بودم که لایق زندگی اینجوری شوم؟
حتی رانندگان اوبر من هم از خوش شانسی به نظر میرسیدند: جوان، خوشقیافه و سخنگو. درباره دوست دخترشان یا برنامههایشان برای راهاندازی کسبوکارهای جدید.
داستانهای مرتبط از Hackspirit:
و اینجا من یک بازنده کامل بودم؟
شما دارید اگر میخواهید از 50 سالگی دوباره شروع کنید، بازی مقایسه را کنار بگذارید. سعی کنید در مقابل خود دیروز پیروز شوید، نه مردم اطرافتان.
7) امور مالی خود را اصلاح کنید
وقتی همه چیز را در 50 من از نظر مالی به نحوی دچار مشکل بودم که هرگز فکر نمیکردم دچار مشکل شوم.
پساندازم به شدت کاهش یافت. سرمایهگذاریهای بلندمدت من مدتها بود که خالی شده بود.
روندهای قانونی مربوط به طلاق من چندین کارت اعتباری را به حداکثر رسانده بود. جهنم زشت بود.
من با پرداخت آهسته بدهی شروع به تغییر کردم و شرم ندارم که بگویم در نهایت مجبور شدم به عنوان بخشی از این طرح بازپرداخت اعلام ورشکستگی کنم.
اگر می خواهید دوباره شروع کنید، ممکن است لازم باشد همین کار را انجام دهید.
به ظاهر آن توجه نکنید، کاری را که باید انجام دهید انجام دهید. بدون اصلاح امور مالی و رهایی از بدهی، پس از 50 سالگی به سختی می توان زندگی شما را اصلاح کرد.
8) عشق خود را تغییر دهید.زندگی در اطراف
هنگامی که در 50 سالگی همه چیز را از دست دادم، همانطور که گفتم احساس کردم پشت سر گذاشته ام.
بخش بزرگی از آن ازدواج ناموفق من بود. همانطور که کوچک شدگان دوست داشتند بگویند، ما از هم دور شدیم، اما آنچه که واقعاً هست بسیار ساده تر از این بود.
همسرم از من خسته شد و روابط متعددی با هم داشت و در نهایت به سرزنش من برای رفتارش ختم شد. چون من بیش از حد درگیر تجارتم بودم.
من به همان اندازه که عصبانی بودم گیج بودم و کشتی در حال غرق شدن را ترک کردم قبل از اینکه با او در چرخه خودشیفتگی و دروغگویی غرق شوم .
اما سوار شدن مجدد بر اسب و قرار دوباره در اواخر دهه 40 و اوایل 50 سالگی کار آسانی نبود.
من دقیقاً طرفدار استفاده از این برنامه های تلفن مانند Tinder و بامبل. من راه طولانی را طی کردم و در نهایت از طریق یکی از دوستانم در شغل جدیدم با شخصی آشنا شدم.
وقتی با سابقه ای از سرخوردگی و ناامیدی در روابط عاشقانه روبرو هستید، ناامید شدن و حتی احساس درماندگی آسان است. حتی ممکن است وسوسه شوید که از عشق دست بکشید.
من میخواهم کاری متفاوت انجام دهید.
این چیزی است که از شمن مشهور جهان، رودا اینده یاد گرفتم. او به من آموخت که راه یافتن عشق و صمیمیت آن چیزی نیست که ما از نظر فرهنگی شرطی شده ایم تا به آن اعتقاد داشته باشیم.
در واقع، بسیاری از ما سال ها خودمان را خراب می کنیم و خودمان را فریب می دهیم و مانع ملاقات با یک نفر می شویم. شریکی که واقعاً می تواند ما را برآورده کند.
همانطور که رودا توضیح می دهددر این ویدیوی رایگان شگفتانگیز، بسیاری از ما عشق را به روشی سمی تعقیب میکنیم که در نهایت به پشت ما خنجر میزند.
ما در روابط وحشتناک یا برخوردهای پوچ گیر میکنیم، و هرگز واقعاً چیزی را که به دنبالش هستیم نمییابیم. برای و ادامه دادن به احساس وحشتناک در مورد چیزهایی مانند روابط شکسته در گذشته.
حتی بدتر:
ما عاشق کسی جدید می شویم، اما فقط در یک نسخه ایده آل از کسی به جای واقعی شخص.
ما سعی می کنیم شرکای خود را "تعیین" کنیم و در نهایت روابط را از بین می بریم.
ما سعی می کنیم کسی را پیدا کنیم که ما را "تکمیل" کند، فقط با آنها در کنار ما از هم جدا می شویم و احساس می کنیم دو برابر بدتر است.
آموزه های رودا دیدگاهی کاملاً جدید به من نشان داد.
در حین تماشا، احساس کردم کسی تلاش های من برای یافتن و پرورش عشق را برای اولین بار درک کرده است - و در نهایت یک ایده واقعی ارائه داد. , راه حل عملی برای شروع دوباره در اواسط زندگی.
اگر با قرار ملاقات ناخوشایند، برخوردهای خالی، روابط ناامیدکننده و امیدهایتان بارها و بارها از بین رفته اید، پس این پیامی است که باید بشنوید.
من تضمین میکنم که ناامید نخواهید شد.
برای تماشای ویدیوی رایگان اینجا را کلیک کنید.
9) گزینههای تحقیق
شروع دوباره در میانسالی آسان است، اما مطمئناً امکان پذیر است.
همانطور که قبلاً نوشتم، بسیاری از آنها شامل تهیه یک برنامه زندگی از جمله شغل، سلامتی و رویاهای آینده شما می شود.
تحقیق گزینه ها منجر به ارتقاء کمی من شدمهارتهایم و رفتن به حوزهای مرتبط اما جدید در کارم.
همچنین باعث شد در نحوه برخوردم با تعارض و کار روی روابط به شیوهای جدید پیشرفت زیادی داشته باشم.
>از نظر شغلی، به این فکر کنید که چگونه میتوان مهارتهای شما را با فرصتهای جدید تطبیق داد یا به کار برد.
در مورد من، من اساساً توانستم مهارتهایم را بهروزرسانی کنم تا با دنیای شغلی جدید با فناوری بالاتر سازگاری داشته باشد. به این ترتیب، سن من بر علیه من کار نکرد، زیرا با افزودن توانایی بیشتر در کامپیوتر و برنامه نویسی، توانستم تجربه خود را به جای دایناسور بودن در رشته خود، به یک دارایی تبدیل کنم.
وضعیت شغلی هرکسی باعث خواهد شد متفاوت باشید، اما به طور کلی، داشتن ذهنیت سازگاری و انعطاف پذیری برای نحوه استفاده از مهارت های خود بهترین توصیه من است.
علاوه بر این، از شبکه و اتصالات تا حد ممکن استفاده کنید.
10 ) دشمنان (و دوستان) خود را ببخشید
بخش بزرگی از حرکت من از تصادفی که در میانسالی تجربه کردم، بخشش بود.
من می خواهم منظورم را از آن مشخص کنم. :
منظورم این نیست که همه را از هر کاری پاک کردم یا به همسر سابقم گفتم همه چیز خوب است.
بخشش واقعی اینطور نیست.
نه …
در عوض، به این معنی است که من از تنفر و کینه ای که بر من سنگینی می کرد، قلبم را خالی کردم. من از آن برای قدرت بخشیدن به عزمم برای تغییر همه چیز استفاده کردم