فهرست مطالب
کاش میتوانستم بگویم که من تنها یک تجلی داشتم که همه چیز را تغییر داد. اما برای من، بیداری معنوی من ظریفتر و طولانیتر از آن بوده است. فرآیندی بیآموزنده، با پیچوخمها و چرخشهای بسیاری در طول مسیر.
واقعاً پس از بیداری معنوی چه اتفاقی میافتد؟
منتظر چیزهای غیرمنتظره باشید
اگر یک چیز وجود داشته باشد در مورد بیداری معنوی یاد گرفتیم، انتظار چیزهای غیرمنتظره است.
مثل خود زندگی، سفر هر کس به آنجا متفاوت است. همه ما در مسیر خود به سمت یک مقصد مسیرهای مختلفی را طی می کنیم.
بیداری معنوی چقدر طول می کشد؟ من فکر میکنم احتمالاً تا زمانی که طول میکشد دوام میآورد.
اگر خیلی مفید به نظر نمیرسد، مهم است که به یاد داشته باشید که بیداری معنوی ممکن است علائم مشابهی داشته باشد، اما یک جدول زمانی از پیش تعیینشده وجود ندارد.
شما داستانهایی از بیداری معنوی آنی و مداوم میشنوید، مانند داستان معلم معنوی اکهارد توله که در مورد یک دگرگونی درونی یک شبه صحبت میکند:
«من دیگر نمیتوانستم با خودم زندگی کنم. و در این سؤال بدون پاسخ مطرح شد: «من» که نمی تواند با خود زندگی کند کیست؟ خود چیست؟ احساس کردم به یک خلاء کشیده شده ام! در آن زمان نمیدانستم آنچه واقعاً اتفاق افتاده، خود ساخته ذهن، با سنگینیها، مشکلاتش است، که بین گذشته رضایتبخش و آینده ترسناک زندگی میکند.مثل یک دانستن احساس میکنم نسبت به احساساتی که تجربه میکنم آگاهتر هستم.
بعضی اوقات هنوز احساسات من را تحت تأثیر قرار میدهند و من را پنهان میکنند، و تازه بعداً متوجه میشوم که گرفتار آنها شدهام.
اما برخی دیگر زمانی که در لحظه ای که چیزی را تجربه می کنم می توانم آنها را از بیرون تماشا کنم.
این بدان معنا نیست که هنوز احساس غمگینی، استرس، قضاوت کردن ندارم - یا هر چیزی که تجربه می کنم - اما من را تحت الشعاع قرار نمی دهد. من واقعی هنوز در کنترل است و مشاهده این واکنشها ظاهر میشود.
من فکر میکنم شما با خودتان هماهنگتر میشوید و خودآگاهتر میشوید.
در نتیجه، پنهان کردن آن نیز سختتر است. از خود شما. من قرار نیست دروغ بگویم، گاهی اوقات این می تواند آزار دهنده باشد. از آنجا که اجازه دهید با آن روبرو شویم، کمی توهم شما را از قلاب خارج می کند.
احساس بدی دارید، به خرید بروید. با احساس تنهایی، با کسی آشنا شوید. احساس از دست دادن، تلویزیون تماشا کنید. حواسپرتیهای خوشایند زیادی وجود دارد که ما عادت کردهایم در آنها پنهان شویم.
بسیاری از آنها دیگر گزینهای به نظر نمیرسند، زیرا مستقیماً آنها را میبینید.
احتمالاً احساس بهتری خواهید داشت. احساس آگاهی در مورد جهان، و این شامل خودتان نیز می شود.
همچنین ببینید: 9 دلیلی که دوست پسر شما هرگز از شما تعریف نمی کند. چه کاری می توانید در مورد آن انجام دهید10) ممکن است متوجه همزمانی ها شوید
من تعداد دفعاتی که چیزها به طور جادویی در جای من قرار گرفته اند را از دست داده ام. . "زمان مناسب و مکان مناسب" به یک اتفاق عادی تبدیل می شود.
نمی دانم چگونه آن را توضیح دهم. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که هر چه بیشتر منبا تسلیم تمایل خود برای کنترل شدید زندگی، به نظر می رسید که اتفاقات بدون زحمت در اطراف من رخ می دهند.
من یک بار این تشبیه را شنیدم که در مقابل جریان در مقابل اجازه دادن به خود برای جریان در پایین دست است. فکر میکنم این روش خوبی برای توضیح دادن آن است.
افراد اغلب از من میپرسند که چگونه توانستم 8 سال پیش کارم را رها کنم، از جایی به جای دیگر دنیا را رد کردم و هنوز همه چیز به خوبی پیش میرود.
پاسخ صادقانه این است که من مطمئن نیستم.
اما روز از نو، ماه به ماه و سال به سال تقریباً به نظر می رسد که زندگی با من همکاری می کند تا از همه چیز اطمینان حاصل کنم. همانطور که باید در جای خود قرار می گیرند.
11) شما هنوز همه پاسخ ها را ندارید
من فکر می کردم شاید یک بیداری معنوی به نحوی تمام پاسخ ها را دریافت کند به زندگی.
باز هم نمی توانم به جای دیگران صحبت کنم، اما قاطعانه می گویم که برعکس این اتفاق برای من افتاده است.
چیزهایی که فکر می کردم در مورد زندگی می دانم، شروع کردم به سوال کنید و به عنوان نادرست نگاه کنید.
در نهایت، پس از آشکار شدن دیدگاه ها و باورهایی که زمانی هویت خود را بر اساس آنها ساخته بودم، آنها را با هیچ چیز مشخصی جایگزین نکردم.
من زمانی فکر می کردم که چیزهایی را می دانستم، و اکنون متوجه می شوم که هیچ چیز نمی دانم - برای من این احساس پیشرفت است.
من ذهن بازتری دارم. من چیزهای بسیار کمتری را تخفیف می دهم، به خصوص اگر دانش یا تجربه شخصی در مورد آنها نداشته باشم.
شاید روزی روزگاری به دنبال آن بودم.معنای زندگی، اما هر تمایلی برای یافتن پاسخ های قطعی نیز از بین رفته است.
من خوشحالم که فقط زندگی را تجربه می کنم، و این احساس می کنم معنای زندگی اکنون دارد.
هر لحظه و سپس من نگاهی اجمالی به آنچه من "حقیقت" می نامم می بینم. اما این پاسخی مانند نوعی توضیح نیست که حتی بتوانید آن را به صورت شفاهی بیان کنید.
اینها جرقه های درک هستند، جایی که شما می توانید از طریق توهم ببینید، جایی که همه چیز درست است، جایی که به یک موضوع دسترسی دارید. دانستن عمیقتر، و شما فقط احساس میکنید که همه چیز درست میشود.
12) کار میخواهد
برخی معلمان معنوی هستند که بیداری معنوی را بدون دردسر جلوه میدهند. تقریباً مثل این است که آنها نوعی دانلود کامل داشته اند و بدون توجه به آنچه در اطراف آنها می گذرد، در حالت کاملاً روشن باقی می مانند.
و سپس بقیه ما هستند.
معلم روحانی آدیاشانتی از این تفاوت به عنوان بیداری ماندگار و ناپایدار یاد می کند.
حتی اگر نمی توانید به عقب برگردید و حقیقتی را که قبلاً دیده اید (یا احساس کرده اید) از بین ببرید، می توانید دوباره تحت طلسم توهم قرار بگیرید. باز هم گاهی اوقات.
یکی از نقل قول های مورد علاقه من برای نشان دادن این موضوع از رام داس است که نسبتاً هوشمندانه اشاره کرد:
"اگر فکر می کنید روشن فکر هستید، بروید و یک هفته را با خانواده خود بگذرانید. "
حقیقت این است که کار می خواهد. روزانه از ما خواسته می شود که انتخاب کنیم. منیت یا خود. یگانگی یا جدایی. توهم یا حقیقت.
زندگی هنوز یک کلاس درس است و چیزهای زیادی وجود داردفرا گرفتن. حمایت از خود در این فرآیند نیازمند تلاش و فداکاری آگاهانه است.
شخصاً، من میبینم که برخی از تمرینها واقعاً به من در این امر کمک میکنند. آنها همان کسانی هستند که خودآگاهی و رشد را پرورش می دهند - چیزهایی مانند یادداشت روزانه، مدیتیشن، یوگا، و نفس کشیدن.
این دیوانه کننده است که چگونه چیزی به سادگی نفس شما می تواند فورا به شما کمک کند تا با خود واقعی خود ارتباط برقرار کنید.
من با یک ویدیوی نفسگیری رایگان غیرمعمول ایجاد شده توسط شمن، رودا اینده، آشنا شدم، که قبلاً به او اشاره کردم، که بر رفع استرس و تقویت آرامش درونی تمرکز دارد.
رودا فقط خلق نکرده است. یک تمرین تنفسی استاندارد باتلاقی – او به طرز ماهرانه ای چندین سال تمرین نفس کشیدن و شمنیسم خود را برای ایجاد این جریان باورنکردنی ترکیب کرده است – که شرکت در آن رایگان است.
اگر می خواهید با خودتان ارتباط برقرار کنید، توصیه می کنم در حال بررسی ویدیوی رایگان نفس کشیدن رودا.
برای تماشای ویدیو اینجا را کلیک کنید.
برای نتیجه گیری: زندگی پس از بیداری چیست؟
من تمام تلاش خود را برای کشف برخی از آنها انجام داده ام. از چیزهایی که در سفر معنوی خودم احساس کرده ام، امیدوارم برخی چیزها برای شما صادق باشد. من حتی یک ثانیه هم ادعا نمیکنم که هیچ نوع حکیم عاقلی هستم یا پاسخهای آن را دارم.
اما فکر میکنم زندگی پس از بیداری جایی است که دیدگاه شما نسبت به واقعیت تغییر میکند. دیگر صرفاً بر اساس نفس جداگانه شما نیست.
شما احتمالاً شروع به زیر سؤال بردن هر چیزی که قبلاً معتقد بودید درست است خواهید کرد.شما شروع به نگاه متفاوت به زندگی خود خواهید کرد. و شاید نخواهید چیزی را تغییر دهید، اما شاید همه چیز را تغییر دهید.
اولویت های شما تغییر خواهند کرد. شما شروع به ارزش گذاری تجربیات بر دارایی های مادی خواهید کرد. ممکن است شروع کنید به اهمیت دادن بیشتر به محیط زیست و حیوانات. احتمالاً شروع به زیر سوال بردن پول، قدرت، سیاست، مذهب و غیره خواهید کرد.
شما یاد خواهید گرفت که بیشتر به خود اعتماد کنید و به شهود خود اعتماد کنید. رابطه شما با خودتان تغییر خواهد کرد. رابطه شما با دیگران تغییر خواهد کرد. شما شروع به قدردانی از زیبایی طبیعت و دنیای اطراف خود خواهید کرد.
به این نکته پی خواهید برد که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد و همه ما واقعیت های خود را خلق می کنیم. این امر منجر به خود اندیشی و درون نگری زیادی خواهد شد.
فرو ریخت. حل شد. صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و همه چیز خیلی آرام بود. آرامش آنجا بود چون خود نبود. فقط یک حس حضور یا "هستی"، فقط مشاهده و تماشا."اما، همانطور که در مقدمه اشاره کردم، مسیر من بیشتر شبیه یک جاده طولانی و پر پیچ و خم است تا رسیدن مستقیم به هر جاده ای. نوعی آرامش و روشنگری.
پس چگونه می دانید که بیداری معنوی را تجربه می کنید؟ (مخصوصاً اگر به یکباره به شما نمی رسد).
من آن را به عاشق شدن تشبیه می کنم. وقتی آن را احساس می کنید، فقط می دانید. چیزی در درون کلیک می کند و همه چیز دیگر هرگز مثل قبل نخواهد شد.
این تغییرات با خود به همراه دارد، برخی از آنها شدید و فراگیر هستند، برخی دیگر بسیار فروتن تر از وحیانی هستند.
من من می خواهم آنچه را که پس از بیداری معنوی اتفاق می افتد، از تجربیات شخصی خودم به اشتراک بگذارم. امیدوارم مقداری از آن با شما هم طنین انداز شود.
بعد از بیداری روحانی چه اتفاقی می افتد؟
1) هنوز شما هستید
این یک نکته بدیهی است، اما فکر می کنم یک نکته واضح است. هنوز نیاز به ساخت دارد حتی پس از یک بیداری روحانی، شما همچنان خودتان هستید.
شاید احساس متفاوتی در مورد بسیاری از چیزها در زندگی داشته باشید، اما در اصل، بسیاری از شخصیت ها و ترجیحات شما احتمالا دست نخورده باقی خواهند ماند. تجربیاتی که شما را در طول سالیان شکل داده اند و شما را شکل داده اند، تغییری نکرده اند.
من فکر می کنم منتظر لحظه ای بودم که به جایی برسم که بوداتر شوم.مانند.
جایی که خرد من به حدی تکامل مییابد که مثل یودا صحبت میکنم و به طور غریزی میدانستم چگونه ماش خودم را جوانه بزنم.
اما افسوس که من هنوز طعنهجو بودم، هنوز پیتزا را دوست داشتم و شراب، و همچنان بیشتر از خود زندگی، دروغی تنبل را دوست دارید.
اگرچه ایده ها، باورها و احساسات شما در مورد زندگی ممکن است تغییر کرده باشد، شما هنوز زندگی را از درون خود تجربه می کنید.
زندگی معمولی ادامه دارد — تردد، سیاست اداری، قرارهای دندانپزشکی، تخلیه ماشین ظرفشویی.
و در کنار امور روزمره، آن احساسات کاملاً انسانی هنوز هم ظاهر می شود - ناامیدی، روزهای بدخلق، شک به خود ، فعل و انفعالات ناخوشایند، گذاشتن پای خود در دهان.
اعتراف می کنم، فکر می کنم امیدوار بودم که بیداری معنوی بتواند راه فرار بیشتری از خود ارائه دهد. ماورایی از تمام بخشهای زندگی که میتواند به نوعی مکنده باشد. شاید اینطور باشد، و من هنوز به آنجا نرسیده ام.
اما این بیشتر پذیرش خود بوده است.
به جای ایجاد یک وجود اتوپیایی که در آن رنج دیگر رخ نمی دهد، بیشتر است. شناخت و تصدیق این که همه چیز بخشی از تابلوی غنی زندگی است.
خوب، بد، و زشت.
بیداری معنوی به این معنا نیست که شما را "کامل" بسازید. . این پایان یک افسانه نیست زندگی واقعی ادامه دارد.
2) پرده ها پایین می آیند و شما متوجه می شوید که این یک تئاتر است
بهترین روشی که می توانم توصیف کنم «بیدار شدن از خواب» چگونه است.در طول بیداری معنوی این است...
زندگی قبل از آن احساس می کرد که من در تئاتر هستم. من بسیار غرق در همه کارها بودم، و اغلب در همه آن ها غرق می شدم.
به قسمت های خنده دار می خندیدم، در قسمت های غم انگیز گریه می کردم - هو، تشویق و تمسخر.
0>و بعد پرده ها پایین آمدند، من به اطراف نگاه کردم و برای اولین بار دیدم که این فقط یک نمایشنامه است. من فقط یک تماشاگر در بین تماشاگران بودم که این اقدام را تماشا میکردند. به همان اندازه که سرگرم کننده بود، آنقدر که قبلاً فکر می کردم جدی نبود.
این بدان معنا نیست که من هنوز خودم را در درام گم نمی کنم، زیرا این کار را می کنم.
>اما برای من آسان تر است که حقیقتی را به خودم یادآوری کنم که شکسپیر به قدری شیوا آن را خلاصه کرد:
"همه دنیا یک صحنه هستند و همه مردان و زنان فقط بازیکن هستند".
این درک به شما کمک می کند تا از همذات پنداری بیش از حد با آنچه در زندگی برای شما می افتد دست بردارید.
3) شما دوباره ارزیابی می کنید
به نظر می رسد یکی از مهمترین جنبه های بیداری معنوی، فرآیند ارزیابی مجدد.
این واقعاً برای اکثر مردم یک انتخاب نیست.
وقتی پرده های توهم شروع به برداشتن کرد، نمی توانید بسیاری از فرضیات و باورهایی را که زمانی در مورد خود داشتید زیر سوال ببرید. ، و در مورد زندگی.
شما شروع به دیدن شرایط اجتماعی می کنید که زمانی در مورد آن نابینا شده اید.
به راحتی می توان باور کرد که می دانیم چه کسی هستیم در حالی که واقعاً تنها هستیمحدس زدن حقیقت بسیار عمیق تر است. و با این حال، ما همچنان به این تصورات غلط ادامه می دهیم.
بنابراین پس از بیداری معنوی، ارزیابی مجدد فراوان آغاز می شود. برای برخی از افراد، ممکن است کل زندگی آنها زیر و رو شود.
چیزهایی که زمانی در آنها ارزش یافتند یا از آنها لذت می بردند، ممکن است دیگر لذت یا معنی نداشته باشند. برای من، این 1001 چیزی بود که کشف کردم در آنها پنهان شده بودم.
وضعیت، مسیر شغلی، مصرف گرایی، و بسیاری از چیزهایی که زمانی معتقد بودم «مسیر مورد انتظار» در زندگی است. ناگهان همه چیز بیهوده به نظر می رسید.
تمایل من به انجام بسیاری از کارهایی که زمانی برایم مهم بودند ظاهراً ناپدید شد. اما در طول این بازگشایی، هیچ چیز ملموسی جای خود را نگرفت.
شخصا، متوجه نشدم که چیزهایی که زمانی اهمیت داشتند، ناگهان با چیزهای مهم دیگری جایگزین شدند.
در عوض، آنها یک موضوع را ترک کردند. شکاف. فضایی در زندگی من این احساس به طور همزمان رهایی بخش، آزاد کننده و کمی ترسناک بود.
4) ممکن است احساس کنید گم شده اید، جدا شده اید یا ارتباطتان قطع شده است
برای من، این روند مانند رها شدن است. تسکین و تخلیه بار وجود داشت. اما این امر همچنین باعث شد که من با تردیدهای زیادی روبرو شوم.
به نظر می رسد احساس از دست دادن پس از بیداری معنوی یک تجربه بسیار رایج است.
بیداری معنوی همراه با دستورالعمل هایی برای انجام کارهای بعدی نیست. و بسیاری از مردم ممکن است احساس گیجی و نامطمئن داشته باشند.
شما ممکن است تغییرات زیادی در شیوه زندگی داشته باشید. شما ممکن استچیزها یا افراد خاصی را از زندگی رها کنید، اما لزوماً نمی دانید از آنجا به کجا بروید.
من تقریباً تمام وجودم را زیر سؤال بردم. همه چیزهایی که قبلاً برای آن کار کرده بودم.
و حدس میزنم که کاملاً گم شده بودم (مطمئناً به خاطر افرادی که از بیرون به من نگاه میکردند) اگرچه خیلی برایم مهم نبود.
در واقع، من کارم را رها کردم، مدتی در یک چادر زندگی کردم و سالها (بدون هدف) به سراسر جهان سفر کردم - همراه با کلیشههای دیگر به سبک «بخور، دعا کن، دوست بدار».
من حدس میزنم که من با جریان پیش می رفت احساس میکردم بیشتر از حال آگاه بودم، و کمتر به گذشته یا آینده توجه داشتم.
اما گاهی اوقات باعث سردرگمی و گیجکننده میشد. تله ها
همانطور که با باورهای جدید و شیوه های جدید نگریستن به جهان دست و پنجه نرم می کردم، طبیعتاً می خواستم معنویت خود را بیشتر کشف کنم.
قبل از اینکه این اتفاق برای من بیفتد، من خود را در این زمینه نادان می دانستم. بیشتر، پس از بزرگ شدن در خانواده ای بی خدا که در آن علم خدا بود.
بنابراین من با اعمال و آیین های جدید آزمایش کردم. من شروع به ترکیب با افراد معنوی بیشتری کردم.
اما همانطور که نسخه هایی از خودم را بررسی کردم شروع به گرفتار شدن در یک دام بسیار رایج کردم. من شروع به ایجاد یک هویت جدید بر اساس تصویری که از معنویت داشتم کردم.
تقریباً احساس میکردم باید مانند یک فرد آگاه معنوی لباس بپوشم، رفتار کنم و صحبت کنم.
اما این فقط یک شخصیت دیگرما نقشی را که ناخواسته ایفا می کنیم به عهده می گیریم.
نکته معنویت این است که درست مانند هر چیز دیگری در زندگی است:
می توان آن را دستکاری کرد.
متاسفانه، نه همه استادان و کارشناسانی که معنویت را تبلیغ می کنند، این کار را با بهترین منافع ما انجام می دهند. برخی از آنها برای تبدیل معنویت به چیزی سمی – حتی سمی بهره می برند. با بیش از 30 سال تجربه در این زمینه، او همه چیز را دیده و تجربه کرده است.
از مثبت اندیشی طاقت فرسا گرفته تا اعمال معنوی کاملاً مضر، این ویدئوی رایگانی که او ایجاد کرده به طیف وسیعی از عادات معنوی سمی می پردازد.
پس چه چیزی رودا را از بقیه متمایز می کند؟ چگونه میدانید که او یکی از دستکاریهایی نیست که نسبت به آن هشدار میدهد؟
پاسخ ساده است:
او به جای تقلید از دیگران، از درون قدرت معنوی را ترویج میکند.
0>اینجا را کلیک کنید تا ویدیوی رایگان را تماشا کنید و افسانه های معنوی را که برای حقیقت خریده اید از بین ببرید.
داستان های مرتبط از Hackspirit:
به جای اینکه به شما بگویم چگونه شما باید معنویت را تمرین کنید، رودا فقط روی شما تمرکز می کند.
در اصل، او شما را به صندلی راننده سفر معنوی خود باز می گرداند.
6) روابط شما تغییر می کند
با تغییر، طبیعی است که روابط شما با افراد دیگر نیز تغییر کند. برخی از مردم احساس می کردند که من تغییر کرده ام، و حدس می زنم که من تغییر کرده امبود.
و این بدان معنی بود که برخی از ارتباطات از بین رفتند، برخی قوی باقی ماندند، و برخی دیگر به نوعی پذیرش رسیدند (من از تلاش برای تغییر افراد دست کشیدم و به آنها اجازه دادم همانی که هستند باشند).
ممکن است در دیگران بیش از حد به عدم اصالت یا دستکاری تبدیل شوید. من قطعاً فکر میکنم که اکنون مرزهای شخصی و پرانرژیام محکمتر به نظر میرسد.
مطمئنم که دوستان و افراد بیشتری در زندگیام دارم که خود را در مسیر معنوی میشناسند، اما افراد زیادی نیز دارم. که نه و واقعاً به نظر نمیرسد که مهم باشد.
من فکر میکنم این از درک این است که هرکسی در مسیر خودش است و سفرش هم مسیر خودش است. من به معنای واقعی کلمه هیچ علاقه ای به تلاش برای متقاعد کردن کسی در مورد اعتقادات یا دیدگاه خودم در مورد چیزها ندارم.
7) شما احساس می کنید که بیشتر به یکپارچگی زندگی متصل هستید
بسیار خوب، بنابراین ارتباط بیشتری با زندگی دارید. یکپارچگی زندگی کمی نازک به نظر می رسد، بنابراین می خواهم منظورم را توضیح دهم.
این به چند روش واقعاً قابل توجه برای من نشان داده شد. اولا، احساس اتحاد بسیار عمیق تری با دنیای طبیعی داشتم.
قبلاً در شهر زندگی می کردم، اما اکنون بودن در مکان های شلوغ یک بار حسی کلی برای من ایجاد می کند.
همچنین ببینید: 10 ویژگی یک زن با روحیه (هر زنی باید آرزو داشته باشد)مثل این بود که به یاد آوردم که واقعاً متعلق به کدام جهان هستم. محیطهای طبیعی مانند خانه احساس میکردند و آرامشی عمیق در من ایجاد میکردند.
من واقعاً نمیتوانم آن را توصیف کنم، اما یک تغییر انرژی قوی از صرف نشستن در طبیعت وبا خوشحالی می توانم آنجا باشم و ساعت ها به فضا خیره شوم.
من همچنین نسبت به همنوعم احساس همدلی بسیار بیشتری داشتم. من عشق و شفقت بیشتری را در زندگی روزمره خود تجربه کردم.
هر موجود زنده ای بخشی از من است. منبع آنها نیز منبع من بود.
8) شما مسائل را جدی نمی گیرید
می دانید وقتی فردی را می بینید که به نظر می رسد از همه چیز کاملاً ناراحت نیست؟
آنها شاد، آرام و بی خیال به نظر می رسند.
خب، متأسفانه این چیزی نیست که برای من اتفاق افتاده است (LOL). اما یک چیز مسلم است، من زندگی را خیلی کمتر جدی گرفتم.
این ممکن است چیز خوبی به نظر نرسد، اما واقعاً بوده است.
اینطور نیست که من مهم نیست، زیرا من این کار را انجام می دهم. اما من آنقدر درگیر چیزهایی نمی شوم که مهم نیستند. بخشیدن و فراموش کردن بسیار آسان تر است. من انرژی را برای کینهها هدر نمیدهم.
نمیخواهم بگویم که تشخیص این که نگرانیها و نارضایتیهای من فقط داستانهایی در ذهن من هستند باعث شد آنها کاملاً ناپدید شوند.
اما آنها میگذرند. من کمی راحت تر من کمتر وسوسه میشوم که آنها را درک کنم.
به خودم یادآوری میکنم، هی، این چیز جدی نیست، فقط زندگی است.
من به سادگی به بسیاری از چیزهای بیاهمیت اهمیت نمیدهم. زندگی بیشتر شبیه یک بازی برای تجربه کردن به جای جدی گرفتن بود.
9) شما بیشتر از خودتان آگاه می شوید
به طور کلی، احساس می کنم خیلی بیشتر با خودم مرتبط هستم.
احساسات شهودی قوی دریافت میکنم که واقعاً نمیتوانم آنها را به زبان بیان کنم اما احساس میکنم