فهرست مطالب
از دوستانم متنفرم.
اونجا، گفتم.
من رو یه احمق صدا کن، اما حداقل صادقانه میگم. و من با مشت زدن و بازی خوب با این افراد تمام شده ام.
به اصطلاح "دوستان" من مرا دیوانه کرده اند.
و من در مورد اینکه آنها مرا عصبانی کرده اند صحبت نمی کنم. برای یک یا دو هفته من در مورد این صحبت می کنم که آنها سال ها به من مالش می دهند.
و اکنون کاملاً به اندازه کافی سیر شده ام.
من بسیار نزدیک به جدا شدن از بسیاری از دوستان و تنگ شدن هستم. حلقه اجتماعی خود را فقط برای کسانی که واقعاً برایم ارزش قائل هستم و واقعاً برای من ارزش قائل هستند، پایین میآورم.
اما قبل از اینکه به آن تجارت زشت بپردازم، میخواستم این مقاله را بنویسم و توضیح دهم که چرا این افراد و دخترها را کنار میگذارم. این بار در زندگی من.
به شما قول می دهم اگر با مشکلات دوستانم هم دست و پنجه نرم می کنید به شما کمک کنم.
چه چیزی باعث شد که بفهمم از دوستانم متنفرم و راه حل چیست؟
من این فهرست را در زیر با هشت دلیل که از دوستانم متنفرم و به جای آن چهار ویژگی که در دوستان آینده به دنبال آنها هستم، گردآوری کردهام.
ابتدا میخواهم چیزی را روشن کنم:
منظورم از وقتی که می گویم "از دوستانم متنفرم" چیست؟
منظورم این است:
منظورم این نیست که به معنای واقعی کلمه می خواهم آنها شکست بخورند. و رنج بکشید و برای آنها بدترین ها را در زندگی آرزو کنید.
منظورم این نیست که آنها افراد بدی هستند یا در سطح عمیقی بدخواه هستند.
حتی منظورم این نیست که آنها پیروز شدند. در آینده برای شخص دیگری دوستان خوبی نباشیم.
من فقطمن کاملاً ذهن باز هستم.
اما دوستانم آن را به سطح بعدی رساندهاند.
یکی از دوستانم، کالی، تجربهای دگرگونکننده در یک استراحت مدیتیشن یک هفتهای در نیومکزیکو داشت و او از آن زمان در مورد آن سکوت نکرده است.
ابتدا به من علاقه مند بود، اما پس از چند بار گفتن "نه، مثل اینکه، متوجه نمی شوی..." و "تو باید این را درک کنی..." "من کاملاً خاموش شدم.
همه چیزهایی که او می گوید به نظر می رسد مانند یک دختر دره ای که اکهارت توله را کانالیزه می کند و حتی با وجود اینکه می دانم او قصد این کار را ندارد، او بسیار قضاوت کننده و ... واقعاً آزاردهنده شده است.
دیروز وقتی او به من گفت استیکی که میخواهم برای شام درست کنم «انرژی تاریک» در آن وجود دارد، تقریباً آن را از دست دادم.
شاید من کسی باشم که «انرژی تاریک» دارد. 1>
"من با افتخار می گویم که تلاش های کالی برای وادار کردن من به پیروی از استاد او که وسواس عجیبی به آب نارگیل و پوشیدن لباس سفید دارد، موفقیت آمیز نبود."
چهار ویژگی من به دنبال آن هستم. برای دوستان آینده
(در زیر درخواست دهید). شاید فقط شوخی کنم.
راستش من در حال حاضر حداقل سه دوست صمیمی دارم که از آنها متنفر نیستم. پس خیلی برای من متاسف نباشید.
اما دوستان جدید نیز همیشه خوب هستند. بنابراین ما به اینجا میرویم…
در اینجا به جای ویژگیهای تخلیه انرژی که در بالا ذکر کردم، به دنبال چهار ویژگی در دوستان آینده هستم.
1) قابل اعتماد و سادهتر
استاد مشاوره دانشگاه ایلینوی شمالیسوزان دگس وایت این را طوری می گوید که من دوست دارم.
او می گوید:
"قابل اعتماد بودن به این معنی است که دوستان می توانند روی شما حساب کنند که وقتی می گویید که می خواهید، این کار را انجام دهید. آنچه را که شما می گویید انجام خواهید داد، و مایل به دفاع از دوستان باشید، به خصوص زمانی که آنها نمی توانند از خود دفاع کنند. به احتمال زیاد دوستان را ناامید می کنند، اما اگر به طور کلی تمام نشود، این رابطه اغلب سطحی، کمتر جذاب و حتی باعث رنجش می شود."
با فکر کردن به آن متوجه شدم که ویژگی مشترک بسیاری از دوستانی که من از آنها متنفرم این است که قابل اعتماد نیستند و همیشه در ذهنشان زندگی می کنند.
نگرانی، هیاهو شدن، بازی های فکری با من، غیبت کردن. آنها به چیزهای واقعی علاقه مند نیستند.
من دوست دارم باغبانی کنم، کایاک سواری کنم، آشپزی کنم و مطالعه کنم. من آنقدرها اهل هیاهوهای مداوم و بیش فعالی ذهنی نیستم.
2) ملاحظه کار و مفید
من همیشه با ملاحظه و مفید نیستم، اما حداقل سعی می کنم اینطور باشم. من دوستانی را دوست دارم که همین کار را انجام دهند.
من همچنین دوست دارم دوستانی را دوست داشته باشم که به من فشار نیاورند یا سعی در دستیابی به دستاوردهای من نداشته باشند.
من واقعاً فکر نمیکنم اینطور باشد. چیزهای زیادی باید بپرسم، و من قول می دهم که همین کار را برای دوستانم انجام دهم.
من به دوستانی که همیشه "مثبت" باشند یا هرگز مشکلی نداشته باشند، نیازی ندارم.
همه ما منفی یا مشکل داریم. مشکلات.
من فقط دوستانی را میخواهم که لعنت کنند،چون من هم همین کار را می کنم و می خواهم برای دوستانی که در کنار من هستند نیز حضور داشته باشم.
3) ارزش های اصلی مشابه
من به دنبال دوستانی هستم که تقریباً در همین راستا هستند. وقتی صحبت از ارزشهای اصلی به میان میآید، مانند من است. یا حداقل دوستانی که از یک کتاب می خوانند.
نیازی نیست که ما همیشه موافق باشیم یا مسائل را یکسان ببینیم، اما امیدوارم که مسائل اصلی احترام به دیگران، محیط ما و رفتار منصفانه با مردم باشد. چیزی است که هر دوی ما به اشتراک می گذاریم.
نگران نباشید من قصد ندارم در مورد کسی که با او دوست می شوم مسابقه ای انجام دهم. من دوست دارم از کسانی که متفاوت هستند بشنوم.
اما احتمالاً دوست بعدی را که ملاقات می کنم به من می گوید که چرا نژادپرستی آنقدر بد نیست یا در مورد نفرت آنها از مردم فقیر ادامه می دهد. و چرا این تقصیر آنهاست که فقیر هستند.
برای دفاع از خودم، این دوستان را سالها پیش قبل از اینکه بدانم آنها از ریل خارج خواهند شد پیدا کردم.
4) سرگرم کننده و واقعی
من دوستانی میخواهم که سرگرمکننده و واقعی باشند.
دوستانی که وقتی موفق میشوم واقعاً برای من خوشحال میشوند و مشکلاتشان را به من میگویند چون ناراحت هستند، نه به این دلیل که میخواهند از من پول بگیرند. یا مرا به خاطر چیزی مقصر بدانید.
من دوستانی میخواهم که قدردان معنویت و خودسازی باشند، اما در مورد آن بدبین نباشند.
دوستانی که حقیقت را به من می گویند که چه زمانی می توانند پول را پس بدهند. .
دوستانی که اعتراف میکنند که چه زمانی سرشان پایین است و چه زمانی که بالا میروند، زیرا ما با هم در یک سفر دوستی هستیم واینها چیزهایی هستند که ما به عنوان بخشی از پیوند خود به اشتراک می گذاریم، نه به عنوان بخشی از فشار دادن به کسی.
توصیه جدایی
توصیه جدایی من این است که به دوستان خود دلسوزانه اما منصفانه فکر کنید. آیا آنها به طور منظم از شما سوء استفاده می کنند یا شما را پایین می آورند؟
یا زمانی که آنها سعی دارند بهترین کار را انجام دهند آنها را سرزنش می کنید؟
آیا دوستان شما هستند بخشی از زندگی شما به روشی سالم و معنادار است، یا آنها به یادگار گذشته ای تبدیل شده اند که پشت سر گذاشته اید و فردی که دیگر نیستید؟
اگر تصمیم می گیرید که از خود جدا شوید یا خیر؟ دوستان و هر پیامی که از آنها دریافت می کنید باعث می شود فریاد بزنید "از دوستانم متنفرم!" در بالای سرتان با صدای بالا، وقت آن رسیده است که چند دوستی را بازنشسته کنید.
ابتدا به آن فکر کنید و ببینید به کجا می رسید. در پایان، دوستی های واقعی از هر چیزی جان سالم به در خواهند برد، اما دوستی های ناسالم اغلب بهتر است در گذشته باقی بمانند.
به این معنی است که زمان ما به عنوان دوستان به سرعت در حال پایان است زیرا رفتار، علایق، ارتباطات و اعتقادات آنها کاملاً با من در تضاد است.انبوهی از منفی و انرژی هدر رفته من را از کار انداخته است...
از دوستانم متنفرم زیرا آنها بدترین ها را در من به نمایش می گذارند، نه بهترین ها را.
از دوستانم متنفرم زیرا بسیاری از آنها از من استفاده می کنند و بعد از خوردن غذای شاد مک دونالد مرا دور می اندازند.
از دوستانم متنفرم زیرا - به سادگی - من لایق بهتری هستم و بهتر خواهم یافت.
آیا واقعاً زمان جدایی یک دوست فرا رسیده است؟
در این مرحله، متوجه می شوم که ممکن است کمی قضاوت کننده یا کوتاه مزاج به نظر برسم.
حقیقت این است که من چیزی جز صبور بودن با دوستانم نداشته ام. اما آنها آخرین اعصاب من را به هم ریختهاند، زیرا به وضوح آماده تغییر یا تطبیق نیستند.
بله، من در واقع بارها با آنها صحبت کردهام. من ناامیدی خود را به شیوه ای مهربانانه بیان کرده ام، پیشنهادهای ملایمی در مورد بهبود دوستی و احیای مجدد ارتباطاتی که قبلا داشتیم ارائه کرده ام.
اما بسیاری از دوستان قدیمی من به سادگی علاقه ای به انجام کاری برای انجام این کار نداشتند. دوستی مان را بهتر کنیم.
آنها فقط می خواستند در اطراف استراحت کنند و به راحتی احساسی، تفریحی، و بله، از جانب من راحت شوند.
ببخشید بچه ها، بدون تاس.
0> احتمالاً این جمله مرلین مونرو را شنیده اید و من می خواهم در اینجا در مورد آن صحبت کنم. به نظر می رسد که اساساً در ملاقات هر دختری ظاهر می شودنمایه اما می تواند در مورد دوستی ها نیز صدق کند.
او گفت: "من خودخواه، بی حوصله و کمی ناامن هستم. من میسازم... اما اگر نتوانید در بدترین حالتم با من کنار بیایید، مطمئن باشید که لایق من در بهترین حالتم نیستید.»
من متوجه شدم، واقعاً دارم. و من فکر می کنم مرلین یک نکته دارد.
دوستان Fairweather ناراحت هستند. و دوستی معامله ای نیست که در آن آدم ها را به محض اینکه با شما درگیر می شوند کنار بگذارید یا به طور کامل با شما "همسو نمی شوند." دوستان برای سالها و سالها، و کمک فقط در یک جهت است.
و من تمام کردم.
دوستی لازم نیست آسان باشد، اما باید واقعی باشد
هر وقت بحرانی داشتم یا به یک دوست یا نصیحت نیاز داشتم، آنها بیرون میرفتند و مشغول بودند، اما هر زمان که به کسی نیاز داشتند، من تامینکننده و تکیهدهنده بودم.
این به من بستگی دارد که به او پایان دهم. این چرخه وابسته، و همانطور که گفتم، من آنها را به عنوان مردم قضاوت نمیکنم یا اینکه میگویم دوستانم الان چطور هستند، همیشه همینطور خواهند بود. اما من باید صادق باشم که در حال حاضر در بیشتر موارد از دوستانم متنفرم.
و به آنها می گویم موفق باشید و adios.
آیا این تماس درستی است برای شما هم همین طور؟ این به من نیست که بگویم.
همانطور که الکساندرا انگلیسی در Elle می گوید، شما نباید دوستی ها را با یک سکه تمام کنید و باید به آن فکر کنید.
یک هشدار: کمی وقت بگذارید تا بفهمید که آیا دوستی شما تبدیل شده است یا خیرقبل از اینکه تصمیمی در مورد آینده بگیرید، موقتاً ناسالم یا به طور دائم سمی است.
بحران زمان خوبی برای تصمیم گیری های تغییر دهنده زندگی نیست، و به خاطر داشته باشید که همه در حال حاضر با مشکل مواجه هستند. ، بنابراین ممکن است فقط یک مرحله باشد.
چیزی که می توانم بگویم این است که تجربیاتم را با دوستانم که اکنون به طور کامل با آنها تمام شده و چرا از آنها جدا می شوم به شما بگویم. دوستیهای خود را مقایسه کنید و ببینید چه چیزی پیدا میکنید.
این فهرست از هشت دلیلی که از دوستانم متنفرم و چهار ویژگی که در دوستان آینده به دنبال آنها هستم میتواند مانند "چک لیست دوستان" شما باشد.
همچنین ببینید: "چرا من بی کفایتم؟" - 12 دلیل که این احساس را دارید و چگونه به جلو بروید0>از آن به عنوان یک نقشه راه برای فکر کردن به دوستی های فعلی خود و باز کردن خود برای دوستی های جدید استفاده کنید.
دست و پنجه نرم کنید. حقیقت می تواند زشت باشد.
8 دلیل من از دوستانم متنفرم
1) دوستی یک طرفه
این یکی را قبلا ذکر کردم و واقعاً منظورم این بود.
دوستی یک طرفه بدترین چیز است.
من را اشتباه نگیرید: من کاملاً دوست دارم در کنار دوستانم باشم و حمایت و تشویق کنم. موضوع اصلاً این نیست.
مسئله این است که برخی از دوستانم با من مانند خط کمکی رفتار میکنند که میتوانند به آن خلاص شوند و سپس میگویند "خوب شب خوبی داشته باشید، خداحافظ."
یا از من می خواهند که مقداری پول قرض کنم و سپس مدام بهانه گیری می کنند که چه زمانی آن را پس می دهند. و سپس سعی کنید با گفتن اینکه زندگی آنها چقدر سخت است، حتی به خاطر اینکه می خواهم آن را برگردانم احساس گناه کنم.
من به فکر خودم هستم.دوست کورتنی در حال حاضر که این کار را چند ماه پیش انجام داد. می دانم که او روزهای بدی را سپری می کند و از دوست پسرش جدا شده و کارش را از دست داده است.
اما صادقانه بگویم که دیگر حتی به پول هم مربوط نمی شود. این به این دلیل است که او آنقدر صادق نخواهد بود که فقط به من بگوید که تا زمانی که شغل جدیدی پیدا نکند نمی تواند آن را پس بدهد.
در عوض، او مدام می گوید "یک دو روز به من فرصت دهید."
آیا او را به عنوان دوست بیش از 400 دلار رها خواهم کرد؟ البته که نه. اما این تنها راهی است که کورتنی در سال گذشته از مرز دوستی عبور کرده است.
2) روشن کردن دائمی گاز
Gaslighting زمانی است که شما کار اشتباهی انجام می دهید و سعی می کنید قربانی را به خاطر وادار شما به انجام آن سرزنش کنید. این به دلیل مسئولیت پذیری است.
اگر به نظر ابلهانه می آید و مانند یک حرکت بسیار ناخوشایند به نظر می رسد، به این دلیل است که اینطور است.
افرادی که دیگران را با گاز آتش می زنند مشکلاتی دارند و مسئولیت خود یا اعمالشان را بر عهده نگرفته اند. .
من از دوستانم متنفرم زیرا بسیاری از آنها نور گازی را به یک هنر تبدیل کرده اند، به خصوص کورتنی و یکی دیگر از دوستانم به نام لئو.
آنها قبل از اینکه بتوانند حقیقت را پیدا کنند باید عشق به خود را بیاموزند. عشق یا صمیمیت و آنها - مانند من - آسیب های عاطفی دارند که باید از آن عبور کنند. اما موضوع این است:
من یک درمانگر مجاز نیستم؛
من مشکلات خودم را دارم؛
من به معنای واقعی کلمه حتی زمان ندارم – خیلی کمتر انرژی – برای تعمیر و رسیدگی به زندگی دیگران و سپس سرزنش مشکلات آنها. اون لعنت رو بریز توسطل زباله، "زیرا هیچ کس برای آن وقت ندارد."
همانطور که آپریل الدمایر، درمانگر ازدواج می نویسد:
"گاز لایت به شما مربوط نیست. این در مورد تلاش و نیاز طرف مقابل برای به دست آوردن و حفظ قدرت است. این نمونه ای از مکانیسم مقابله ناسالم آنهاست، و در حالی که این رفتار را توجیه نمی کند، می تواند به شما کمک کند تا متوجه شوید که شما مقصر اعمال آنها نیستید."
3) آنها بدترین چیزها را در من نشان می دهند
میدانید زوجها چه زمانی ازدواج میکنند و نذر خود را میگویند؟ به نظر می رسد آنها همیشه می گویند "تو بهترین ها را در من نشان می دهی." .
آنها بدترین ها را در من بیرون می آورند.
همه. لعنتی زمان.
من کمال گرا نیستم، اما وقتی به پنج دوست برترم و نحوه تعامل آنها با من فکر می کنم، احساس می کنم می خواهم دث متال بپوشم و در جایی در گوشه ای بنشینم.
آنها مرا آزار می دهند؛
در مورد من و زندگی عاشقانه و جنسی من شوخی های بی احترامی می کنند؛
آنها به من فشار می آورند که بیشتر از آنچه دوست دارم مشروب بنوشم و مواد مصرف کنم؛
آنها با من مانند یک قلک رفتار می کنند؛
وقتی با هم می نشینیم آنقدر من را ناامید و مضطرب می کنند که نیمی از اوقات فقط می خواهم به خانه بروم و سرم را در یک بالش لعنتی فرو کنم (طرف جالب ).
داستان های مرتبط از Hackspirit:
4) آنها به موفقیت های من حسادت می کنند
من نمی خواهم این مقاله به مقداریویژه لنگ بعد از مدرسه در مورد "او گفت، او گفت"، بنابراین من به شما نمی گویم که چگونه کورتنی در سال گذشته وقتی با پسری که او فکر می کرد دوستش داشت قرار گذاشتم، رفتار کرد.
اجازه دهید بگوییم...او نبود. دقیقاً برای من خوشحالم.
از دوستانم متنفرم چون به موفقیت من حسادت می کنند.
وقتی موفق می شوند آنها را تقویت می کنم و خوب کار می کنم زیرا واقعاً خوشحالم، اما این اتفاق افتاده است. یک سواری خشن به سمت ناودان تا متوجه شوم که آنها اکثراً در مورد من چیزی نمیبینند، جز اینکه وقتی حالم خوب است، احساس ناراحتی میکنند.
پس...ما دقیقاً اینجا چه میکنیم؟ من اینجا هستم تا در زندگی شکست بخورم تا در مقایسه با آنها احساس خوبی داشته باشند؟
گذر سخت.
همانطور که سلیمانه گورانی مشاور و نویسنده شرکتی می نویسد:
«بنیاد بیشتر دوستی ها با این تصور شروع می شود که شما با یکدیگر برابر هستید و زمانی که یکی از طرفین موفق باشد در حالی که طرف دیگر موفق نباشد تعادل تغییر می کند. بسیاری از کارآفرینان موفق گفته اند که هرچه موفقیت بیشتری کسب کنند، دوستان کمتری احساس می کنند."
5) آنها در مورد من و یکدیگر شایعات می کنند
کمی شایعات هرگز به کسی آسیب نمی رساند. درست است؟
اشتباه است.
این به معنای واقعی کلمه به ازدواج برادرم پایان داد.
او از آن زمان در افسردگی عمیقی به سر می برد و من عملا مجبور شدم قاشق قاشق به او غذا بدهم. دو ماه گذشته و سعی کنید با قسمتهای قدیمی Star Trek: Deep Space Nine او را شاد کنید.
پس این حرفها را به من نگویید.
شایعات و شایعات زهر لعنتی خالصی هستند. و مندوستان پادشاهان آن هستند. آنها مانند National Enquirer شایعات، هیاهو و دروغ پخش می کنند. اما شایعات در مورد دوستان و خانواده من از مرز عبور کرد.
من فکر می کنم "فرق دوستی" با کورتنی زمانی منصفانه است که او اساساً با شایعه سازی دروغین مبنی بر خیانت به برادرم باعث جدایی واقعی ازدواج برای برادرم شد. همسر.
آیا من در اینجا بیش از حد واکنش نشان می دهم یا این یک حرکت کاملاً غیرمسئولانه و عوضی بود؟
6) دوستان من عقاید و ارزش هایی دارند که با من در تضاد است
به همین سادگی.
همانطور که کریستین هیم روانپزشک بالینی برنده جایزه می گوید ارزش ها چیزی فراتر از "موافقت کردن" است، آنها همچنین تأثیر زیادی بر نزدیک ترین افراد به ما دارند:
"افرادی که قبلاً در روابط نزدیک هستند. ارزش های یکدیگر را شکل دهند هر چه کسی به شما نزدیک تر باشد، ارزش های شما را بیشتر می سازد و شما بیشتر ارزش های او را شکل می دهید. والدین به طور طبیعی ارزشهای فرزندان خود را شکل میدهند، و در یک شراکت عشقی، هدف شما ایجاد ارزشهای مشترک است تا در درازمدت به نتیجه برسد." من، اما آنها فقط ارزش ها و باورهایی دارند که کاملاً با من در تضاد است.
من دوست دارم از کسانی که با آنها مخالفم یاد بگیرم، اما آنها دنیا را از نظر سیاست، معنویت، ارزش های اجتماعی بسیار متفاوت می بینند. و فرهنگی که دیگر نمی توانم به آن بپردازم.
از اینکه در اطراف آنها دیده شوم یا چیز دیگری خجالت نمی کشماینطور نابالغ است.
فقط در سطح عمیق درونی من می دانم که مسیرهای ما از هم جدا شده است.
و زمان آن فرا رسیده است که راه های خود را جداگانه برویم و با حقایق خود زندگی کنیم.
همچنین ببینید: "همسر من در رختخواب خسته کننده است" - 10 کاری که می توانید انجام دهید6>7) دوستان من خودخواه و خودخواه هستند
من فرد کاملی نیستم، اما سعی می کنم به خاطر داشته باشم که افراد دیگری نیز در این سیاره وجود دارند.
دوستان من؟ نه چندان.
یک دوست قدیمی کارین - دوست سابق - آنقدر خودخواه بود که برای تماشای نتفلیکس سفارش غذای بیرون می دادیم و او دو برابر من سریعتر غذا می خورد و حتی اهمیتی نمی داد که به ندرت غذا بخورد. برای من رفت.
او: "هی، بیا یک پیتزا سفارش دهیم."
من: سکوت.
به هر حال این کمترین کار بود. در هر سطحی، بسیاری از دوستان من بسیار خودخواه هستند.
این اعصاب من را خراب می کند.
آنها به موفقیت های خود می بالند، هرگز از من حمایت نمی کنند، می گیرند و نمی گیرند و هرگز نمی دهند. .
چقدر لازم است که کمی خودخواه باشید؟ از من نپرسید، من در حال حاضر از این قطار دوستی می پرم.
8) دوستان من خودشیفته های معنوی هستند
این یکی بزرگ است. نفس معنوی یا خودشیفتگی معنوی یک مشکل رو به رشد است.
این زمانی است که فردی تجربیات معنوی دارد و شروع به این باور می کند که بهتر از دیگران است، "بالاتر از" زندگی عادی دارد، و/یا شروع به پیروی از یک مرشد طرح دار می کند یا تبدیل شدن به یکی.
شخصا، من عاشق یوگا هستم، و همچنین دریافته ام که نفس کشیدن یک مزیت شگفت انگیز در زندگی من بوده است.
من صادقانه می گویم که من یک فرد روحانی هستم. و